پارت ۱۳۱

جونگ‌کوک چند لحظه با همون سکوت جدی نگاش کرد، بعد کمی خم شد و بی‌هوا یه بوسه‌ی محکم روی لپ ات گذاشت. صدای چِک بوسه توی سکوت ماشین پیچید.

ات لبخند زد، چشم‌هاشو تنگ کرد و با ذوق گفت:
– «بازم می‌خوام.»

جونگ‌کوک برگشت سمت شیشه، لبخند محوی زد و با خونسردی جواب داد:
– «نمیدم. همین یکی جایزت بود.»

ات اخم ریزی کرد، شونه‌هاشو بالا کشید و دوباره با لحن مظلوم و کودکانه زمزمه کرد:
– «می‌خوام…»

جونگ‌کوک خندشو جمع نکرد، سرشو به طرفش برگردوند:
– «گفتم که، نمیدم.»

ات لحظه‌ای توی چشم‌هاش زل زد، بعد یهویی سرشو بالا آورد و لپشو محکم چسبوند به لبای جونگ‌کوک.

جونگ‌کوک خندش گرفت، یه دستشو بالا آورد، صورت ات رو گرفت و با شوخی کمی فشار داد:
– «آخه تو چرا اینقد سمجی؟»

ات اخماش بیشتر تو هم رفت، لباش کمی غنچه شد و بدون حرف سرشو دوباره گذاشت روی سینه‌ی جونگ‌کوک. صدای نفس‌های منظمش روی پیراهن جونگ‌کوک می‌نشست و بوی بارون و خاک هنوز توی ماشین پخش بود.

جونگ‌کوک نگاهی کوتاه به بالای سرش انداخت، لبخند آرومی نشست روی لباش، دستشو آورد و روی شونه‌های ات گذاشت، بی‌آنکه چیزی بگه.
دیدگاه ها (۶)

پارت ۱۳۲

پارت ۱۳۳

ادامه ی ۱۳۰

پارت ۱۳۰

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟑ات هنوز تو فکر خواب بود که ص...

دوست پسر دمدمی مزاج

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟔ات با گونه‌های سرخ و نفس‌های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط